،مرگ تک تک سلولهای بدنمو فرا گرفته...غم و سیاهی و تباهی...امید به پایان...تلاش برای مرگ...ازدواج کردن و بودن دندون موشی تو زندگیم نتونست امید منو برای زندگی و دوست داشتن زندگی بیشتر کنه...حالا ارامشم بیشتره فقط چون دندون موشی هر لحظه بغلم میکنه و میدونم این مدت کوتاهی فقط ادامه داره...چون کم کم اونم از نگرانیها و نا امیدیهای من خسته میشه...هنوزم دلیلی برای ادامه زندگیم ندارم...
عرض تسلیت درگذشت دانشجو پریناز طولابیخب اولین دعوای زندگی مشترکمونم کردیم بماند...
دانلود آهنگ جدید امیر تتلو به نام حرمسرا +متن +پخش آنلاینمتعهد بودن به یه نفر اصلا کار سختی نیست ...ولی همیشه بودن یه نفر و دوست داشته شدنم توسط یه ادم دیگه و خسته و تنها نبودن برای من خیلی حس عجیب و سختیه...۲۱ فروردین نامزد کردیم و به زودی هم عقده...قرار نبود به این زودی عقد کنیم ولی بخاطر اصرارهای مامانم مجبوریم زودتر عقد کنیم...الف یا اسم مستعار دندون موشی...این روزا خیلی به فکر منه...میخواد من دیگه به تنهایی فکر نکنم ...میخواد نیازی به سیگار کشیدن و مشروب خوردن نداشته باشم...میخوام همونقدر که خودش خوشحاله و مدام میخنده منم بخندم...درک اینکه چرا دندون موشی منو دوس داره خیلی سخته...ولی مامانمم با من موافقه...دندون موشی با هر کسی ازدواج میکرد باشرایط کنار میومد و زندگی اروم و خوبی میداشت...دندون موشی تمام تلاششو میکنه تا من کمترین استرس رو داشته باشم...ولی خب من ذات خودمو نمیتونم عوض کنم...استرس زیاد خستگی زیاذ و اینکه گاهی واقعا دلم میخواد تنها بمونم...
دانلود آهنگ جدید امیر تتلو به نام حرمسرا +متن +پخش آنلاینبا اصرار بابا قرار شد زودتر مراسمیداشته باشیم تا بتونیم همدیگه رو رسمیتوی جامعه و بین دو خونواده معرفی کنیم
تفاهم روزنامه آمازون و اپل تی وی؛ مثالی از مدیریت درگیری های استراتژیکمن در استانه سی سالگی و حالا نامزد الف هستم...
تفاهم روزنامه آمازون و اپل تی وی؛ مثالی از مدیریت درگیری های استراتژیکهمیشه فکر میکردم خیلی جذابه که یه دختر طرفدارای زیادی داشته باشه...الان فکر میکنم وقتی جذابه که خودتم همزمان بتونی با چند نفر در ارتباط باشی
دانلود نسخه ی جدید پلاگین موشک ( راکت ) برای وردپرسبغلم کرد...حرف زد و حرف زد...یه جمله گفتم و سکوت رو ادامه دادم...سکوت و سکوت...حرف میزد و هر چند جمله یبار میگفت من چقدر چرت میگم...حرف میزد و من نمیتونستم حرفی بزنم...درد بود و درد...سنگ بودم...باهمه حرفاش و اشکاش دلم نرم نشد...سنگی بود...سنگی که تو ۲۵ سالگی نبود...و ترس و ترس منو رها نمیکرد...بیمارستان میخواستم و خستگی و فحش...عشق نمیخواستم و اغوش و محبت...احمقانه سنگ ایستاده بودم جلوش...تا وقتی که گفت کاش دکتر نبودی...چه جمله عجیبی...دومین باره یا شایدم چندین باریه که شنیدم...فکرم رفت تو ۱۶ سالگی...وقتی که بهم میگفتن دکتر شو تا شوهر خوب پیدا کنی تا خوشبخت بشی...و حالا هربار قضیه داره برعکس میشه
سرنوشت یک زن و اندازه سینه هاتعداد صفحات : 0